نوشته های کسی که میخواست تنها باشد

ساخت وبلاگ

امکانات وب

خب بیشتر از 10 روزه که برام پیام گذاشتی که حالت خوبه و این حرفا... نوشتی عالی نیستی اما خب خوبی و بهتر از قبل. دوست داشتم مثه همه ی پیام‌هایی که میذاشتی فرفره وار سریع جوابتو بدم و اگه حال دلم کوک بود قربون صدقت برم. اگرم کوک نبود که چرت و پرت قطار کنم و آسمون ریسمون ببافم برات که بدونی چقدر دلتنگتم.اما خب 10 روزه که چیزی ننوشتم. یعنی راستش لج کردم. نمیدونم تا کی این لج ادامه پیدا میکنه. حال بد این روزا هم بی تاثیر نیست تو این لجبازی. این روزا شدم پای ثابت منبر دکترا. غدد، داخلی، مغز و اعصاب و.... و دارم به تموم ابعاد بدنم نگاه میکنم که بدجور درگیره. یعنی فکر میکنم من درگیرش کردم. بگذریم. یه روزی میگفتم کاش سرطان بگیریم و تو بستر مرگ بهت پیام بدم که میخوام ببینمت. حالا که در نزدیکترین نقطه به این بیماری خودخواسته هستم مثه سگ می‌ترسم ازش. نوشته های کسی که میخواست تنها باشد...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های کسی که میخواست تنها باشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarijanam بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:35

امشب با نقیب صحبت می‌کردم. رابطه من با نقیب از یه جایی به بعد دیگه رابطه همنویسی نبود، قرار بود همنویس باشیم و به هم کمک کنیم برای بهتر نوشتن. اما خب این روزا داریم به هم کمک میکنیم برای بهتر زندگی کردن. قصه از جایی شروع شد که به عشقش اعتراف کرد و متوجه شدم چقدر تجربه مشابهی داشته با من. البته اون هنوز به پایان رابطه نرسیده بود و با امیدواری ها و حرف هایی که من بهش میزدم، هر چند وقت یکبار تلاشش رو می‌کرد برای بدست آوردن اون چیزی که خودش رو لایقش میدونست.عشق! نقیب واقعا لایق عشق هست، حدود 9 سال از من کوچکتره، اما وقتی که صحبت میکنیم اونقدر پخته و بالغ هست و حرفایی که میزنه، انگار یک مرد 50...60 ساله داره باهات صحبت میکنه.یادم نمیاد پارسال چه وقت برای اولین بار باهاش صحبت کردم، اما واقعا حس میکنم که خیلییییی وقته با هم دوستیم و میشناسمش. چقدر حرف زدن امشب با نقیب چسبيد. از اینکه چطور تونست از عشقی که فکر می‌کرد وجود داره بگذره. بهش تبریک گفتم که تونسته به این درک برسه. گفتم تو لایق بهترین زندگی دنیا هستی. قرار شد جمعه به دیدن یک دختر بره.... امیدوارم همانی باشه که میخواد.چه خنده دار شده، همش تایپ میکنم تا یادم بیاد که چرا اومدم اینجا و دارم مینویسم، اما واقعا فراموش کردم که پی رنگ نوشتم چی بود. بگذریم. به هرحال کاش نقیب خوشبخت بشه و من به چشم خودم ببینم. نوشته های کسی که میخواست تنها باشد...ادامه مطلب
ما را در سایت نوشته های کسی که میخواست تنها باشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarijanam بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:35

هم بازی های دوران بچگیمون یتیم شدن نوشته های کسی که میخواست تنها باشد...
ما را در سایت نوشته های کسی که میخواست تنها باشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarijanam بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 17:35